وقتی یک کتاب در حال خوندن توی دستام دارم و یک کتاب روی میز در انتظار خوندن بسر میبره من خوشبخت ترینم حال دلم حسابی کوکه و تمام روز بی صبرانه منتظر چند دقیقه و چند ساعتی وقت خالی ام که ولو شم رو کاناپه و بخونم و بخونم و بخونم ...
این روزها در رقابت با خودمم در کتاب خونی ...
معرفی میکنم اینجانب لیلی... مامان یک عد پسرچه ی فسقل بازیگوش شیطون یک کرم کتاب با وقت اندک ...
تروخدا بچه نیارید این حجم از عشق دیوانگی محض است ... اخر شبی با اون دوتا گوله ی اتیش سیاه زل زده تو چشمام ...
برق چشاش اخ از اون برق چشاش هیچی نگم بهتره ....
بیست و هشت سالگی
به وقت...
یکم...
مرداد ...
مرد شدنت در چهل روزگی :دی...برچسب : تولد, نویسنده : enerjimosbaaat بازدید : 65
تاب نمیارم این همه عشق مگه یکجا جمع میشه؟؟؟؟ اره درست همینجا میون اغوش من وقتی دستامو باز میکنم و پسرکم به اغوشم لبیک میگه
برچسب : خوشبختی, نویسنده : enerjimosbaaat بازدید : 79
برچسب : نویسنده : enerjimosbaaat بازدید : 71
برچسب : نویسنده : enerjimosbaaat بازدید : 75